دوست عزیزهنرمندم ناصر خالدیان، که تبحرش در طنزپردازی به همه ماثابت شده است،این بار هم شعر طنزآمیز زیبایی را با عنوان منظومه هسته ای نوشته که منِِ ِبیگانه با شعر و شاعری رو هم سر ذوق آورد.

فضولي توي کار ناصرالشعراء خّلدآشیان :

چشم ها را بر حقایق بسته ایم
به شaعار هسته یی دل بسته ایم
با نثار جیغ و مشتان عبث
روزن صلح و صفا را بسته ایم

ما پلمب هسته ای بشکسته ایم
مرزها را هم که محکم بسته ایم
بی نیاز از فکر و تدبیر و خرد
روی بمب هسته ای بنشسته ایم

چه کسی گفته که ما همبسته ایم؟
ما به قوم کاسبان پیوسته ایم
جملگی یا بی خیالیم و دغل
یا که شاید هم به واقع خسته ایم

ما کلید صلح را افکنده ایم
گور مردان خرد را کنده ایم
با چنین طرح و چنان برنامه ای
نه خدا را دوست، نه او را بنده ایم

در سیاستهایمان درمانده ایم
مردمان را هم ز خود ترسانده ایم
با سلاح مشت و پندار غلط
بانتظار بمب و موشک مانده ایم

...
خوب بید؟
میم بده! :)
_______________________________
اینم بگم که البته من تنها نبودم که توی کار ناصر فضولی کردم.
آشپزباشی هم قبل از من این کار رو کرده و توی شعرش به خوبی توضیح داده که فضولی کردن های ما در واقع تقصیر خود ناصرخانه! :) :
تخم لقش تو شکستي ناصرا !
اين زبان از باب شکرش قاصرا
من که شعر و شاعري کارم نبود
هم فتادم در تله، طبعم فزود (!)
اي همه لفظ و بيانت هسته‌اي
ملت بي آب و نانت هسته‌اي
---------------------------
حالا که صحبت از شعر و شاعری شد، بد نیست شاعر بلند آوازه دوران مشروطیت ( سید اشرف الدین گیلانی )رو هم معرفی کنم که شعر های طنز آمیز و انتقادیش رو در روزنامه اش به نام نسیم شمال چاپ میکرد و در حال حاضر دیوانی از اشعارش باقی مونده. اشرف الدین مرد بسیار محبوب و تیزهوشی بود که صراحت بیانش معمولاً به مذاق مسولان حکومت وقت خوش نمیومد. اون که هیچوقت هم ازدواج نکرد، اشعارش رو تحت تاثیر شاعر قفقازی (میرزا علی اکبر صابر) می سرود و مردم, اشعارش رو دست به دست میگردوندند و برای هم میخوندند. یک نمونه از شعر اشرف الدین را بعنوان نمونه اینجا مینویسم:
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
اغنیا مرغ مسما میخورند
با غذا کنیاک و شامپا میخورند
منزل ما جمله سرما میخورند
خانه ما بد تر است از گردنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
اندرین سرمای سخت شهر ری
اغنیا پیش بخاری مست می
ای خداوند کریم و فرد و حی
داد ما گیر از فلان السلطنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
خانباجی میگفت با آقا جلال
یک قران دارم من از مال حلال
میخرم بحر شما امشب زغال
حیف افتاد آن قران در روزنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
می خورد هر شب جناب مستطاب
ماهی و قرقاول و جوجه کباب
ما برای نان جو در انقلاب
وای اگر ممتد شود این دامنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
...
comments

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati