Archives

«دکتر نمک دوست» و دانشجويان «نمک شناس»

هفته پیش در خانه هنرمندان جلسه ای بود در مورد اخلاق حرفه ای و مسایل حقوقی مربوط به عکاسی خبری. سخنران جلسه هم کامبیز نوروزی ( مشاور حقوقی انجمن صنفی روزنامه نگاران) بود و بحث های خوبی با حضور عکاسان و علاقمندان انجام شد. مثلاً راجع به حق مالکیت آدمها نسبت به تصویری که عکاسان از آنها بر می دارند و یا تبعاتی که یک عکس میتواند برای سوژه اش پدید بیاورد و یا خیلی از موضوعات دیگری که یک عکاس قبل از عکس گرفتن باید آنها را بداند. به خصوص راجع به بعضی از عکسهای معروف مثل عکس روی جلد مجله اکونومیست از احمد باطبی و مسایل پیرامون آن صحبت های زیادی شد. گزارش جلسه را در اینجا می توانید بخوانید.( البته به نظر من یک کمی کسل کننده تنظیم شده. شاید خودم مهم هایش را اینجا بنویسم. )
از شما چه پنهان مدتی است دغدغه اینجور مسایل را پیدا کرده ام و با تمرکز به بخش عکاسی خبری و اجتماعی، مشغول تحقیق و انجام دادن یک سلسله گفتگوهایی با عکاس ها و صاحب نظران مطبوعاتی و غیر مطبوعاتی هستم. جرقه این کارهم زمانی زده شد که سال قبل، درس « اخلاق حرفه ای، حقوق و مسئولیتهای اجتماعی روزنامه نگاران» را می گذراندم و استادش دکتر حسن نمک دوست تهرانی بود.

فردی بسیار محترم ، منضبط و مطلع که سبب باز شدن باب بحث و گفتگوهای زیادی در باره این موضوع مهم شد. موضوعاتی نظیر حق دسترسی به اطلاعات، حریم خصوصی آدمها، مسایل حقوقی مرتبط به حرفه روزنامه نگاری ، موضوع آزادی بیان ؛ و خیلی از موضوعات مهمی که فعالان رسانه ها باید با آنها آشنا باشند. خیلی از مباحث هم حول و حوش عکس و عکاسی خبری بود که به طور مشخص مورد استفاده من بود و انگیزه اصلی فعالیتهایی بود که طی چند ماه گذشته انجام داده ام. از نظر خصوصیات اخلاقی هم باید بگویم که رفتار استاد، بسیار احترام بر انگیز است ونحوه تدریس و موضوعاتی که در کلاس مطرح می کرد هم بسیار گیرا و مفید بود.و صد البته ما دانشجویان هم از آنجایی که هیچ منبع فارسی مکتوبی در این زمینه وجود نداشت ، سعی میکردیم بیشترین بهره را از اطلاعاتی که در اختیارمان گذاشته می شد، ببریم.
شخصاً از اینکه فرصت استفاده از کلاسهای دکتر نمک دوست را پیدا کرده بودم بسیار خوشحالم.
اما علت گفتن اینها آن است که این روزها با تغییر مدیریت هایی که بوجود آمده، اتفاقات ناراحت کننده یی هم در مورد دکتر نمکدوست بوقوع پیوسته. چند وقت پیش شنیدم که دیگر سردبیر مجله علمی دانشگر ( وابسته به مرکز تحقیقات سیاست های علمی وزارت علوم) نیست و الآن هم موضوع درس دادنش در دانشگاه علامه دچار سکته شده. البته در واکنش به این وضعیت، دانشجویان ارتباطات دانشگاه علامه نشان دادند که دانشجویان نمک شناس دکتر نمک دوستند و پس از تجمع امروزشان در مقابل دانشگاه اکنون جای امیدواری بوجود آمده که مساله به زودی حل خواهد شد.
اما مساله مهم این است که وجود افرادی مثل دکتر نمک دوست ، برای جامعه ما بسیار ارزشمند است و چه بد و کوته فکرانه است که برخی، به این شکل اسباب رنجش نخبگان را فراهم می کنند.
این یادداشت کوچک را ، به نشانه ی قدرشناسی یک دانشجوی سابق (که من باشم) از استادش ( که مطمئناً خواننده اینجا نیست و اگر هم می بود نمیدانست کدام دانشجو) نوشتم و امیدوارم به این وسیله علاقمندان به ارتباطات و مباحث اخلاقی و حقوقی رسانه ها هم با ایشان آشناتر شده باشند
-----------------
ندا دهقانی و سهام الدین بورقانی در این مورد مفصلاً شرح داده اند (به اضافه کلی لینک مرتبط )

Comments

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

يك نقطه و يك نكته

Unknown Photogerapher
چه چیزی جز دوستی پاک و خالصانه ، فردی را وادار می کند که بی هیچ توقع و مزد و منتی، چنین قالب زیبایی برای وبلاگ دوستش طراحی کند؟ آن هم در بحبوحه یک عالم کار و گرفتاری ریز و درشت ؟
صادقانه بگویم که غافلگیر شدم از اینهمه مهر و دوستی و هیچ نوشته ای گویای میزان سپاس و قدر شناسی من نسبت به او نیست. ناصر خالدیان عزیز نشان داد که در روابط دوستانه هم ، نقطه ی ته خط است.
به بیان امروزی: «آخرشه ! »
یک نکته:
-------------
لینک های کنار وبلاگ را باید اصلاح کنم. خیلی هایشان دیگر وجود ندارند یا آدرسشان تغییر پیدا کرده. خیلی ها را هم باید اضافه کنم.لینک های ثابت را هم باید به ترتیب الفبا مرتب کنم.اما در حال حاضر به دلیل مسدود بودن سایت بلاگرولینگ این کار برایم کمی سخت تر از قبل است. در واقع الآن اصلاً آنها رو نمی توانم ببینم ولی می دانم که سر جایشان هستند. این یادآوری را به این دلیل لازم دانستم که دوستان خوبم خصوصاً آنهایی که لینک داده اند و لینکشان اینجا نیست بدانند که فراموش نکرده ام و حتماً این کار را انجام خواهم داد.

Comments

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

مشاعره

دوست عزیزهنرمندم ناصر خالدیان، که تبحرش در طنزپردازی به همه ماثابت شده است،این بار هم شعر طنزآمیز زیبایی را با عنوان منظومه هسته ای نوشته که منِِ ِبیگانه با شعر و شاعری رو هم سر ذوق آورد.

فضولي توي کار ناصرالشعراء خّلدآشیان :

چشم ها را بر حقایق بسته ایم
به شaعار هسته یی دل بسته ایم
با نثار جیغ و مشتان عبث
روزن صلح و صفا را بسته ایم

ما پلمب هسته ای بشکسته ایم
مرزها را هم که محکم بسته ایم
بی نیاز از فکر و تدبیر و خرد
روی بمب هسته ای بنشسته ایم

چه کسی گفته که ما همبسته ایم؟
ما به قوم کاسبان پیوسته ایم
جملگی یا بی خیالیم و دغل
یا که شاید هم به واقع خسته ایم

ما کلید صلح را افکنده ایم
گور مردان خرد را کنده ایم
با چنین طرح و چنان برنامه ای
نه خدا را دوست، نه او را بنده ایم

در سیاستهایمان درمانده ایم
مردمان را هم ز خود ترسانده ایم
با سلاح مشت و پندار غلط
بانتظار بمب و موشک مانده ایم

...
خوب بید؟
میم بده! :)
_______________________________
اینم بگم که البته من تنها نبودم که توی کار ناصر فضولی کردم.
آشپزباشی هم قبل از من این کار رو کرده و توی شعرش به خوبی توضیح داده که فضولی کردن های ما در واقع تقصیر خود ناصرخانه! :) :
تخم لقش تو شکستي ناصرا !
اين زبان از باب شکرش قاصرا
من که شعر و شاعري کارم نبود
هم فتادم در تله، طبعم فزود (!)
اي همه لفظ و بيانت هسته‌اي
ملت بي آب و نانت هسته‌اي
---------------------------
حالا که صحبت از شعر و شاعری شد، بد نیست شاعر بلند آوازه دوران مشروطیت ( سید اشرف الدین گیلانی )رو هم معرفی کنم که شعر های طنز آمیز و انتقادیش رو در روزنامه اش به نام نسیم شمال چاپ میکرد و در حال حاضر دیوانی از اشعارش باقی مونده. اشرف الدین مرد بسیار محبوب و تیزهوشی بود که صراحت بیانش معمولاً به مذاق مسولان حکومت وقت خوش نمیومد. اون که هیچوقت هم ازدواج نکرد، اشعارش رو تحت تاثیر شاعر قفقازی (میرزا علی اکبر صابر) می سرود و مردم, اشعارش رو دست به دست میگردوندند و برای هم میخوندند. یک نمونه از شعر اشرف الدین را بعنوان نمونه اینجا مینویسم:
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
اغنیا مرغ مسما میخورند
با غذا کنیاک و شامپا میخورند
منزل ما جمله سرما میخورند
خانه ما بد تر است از گردنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
اندرین سرمای سخت شهر ری
اغنیا پیش بخاری مست می
ای خداوند کریم و فرد و حی
داد ما گیر از فلان السلطنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
خانباجی میگفت با آقا جلال
یک قران دارم من از مال حلال
میخرم بحر شما امشب زغال
حیف افتاد آن قران در روزنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
می خورد هر شب جناب مستطاب
ماهی و قرقاول و جوجه کباب
ما برای نان جو در انقلاب
وای اگر ممتد شود این دامنه
آخ عجب سرماست امشب ای ننه
...
comments

These icons link to social bookmarking sites where readers can share and discover new web pages.
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Mixx
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • Spurl
  • StumbleUpon
  • Technorati

در اینترنت