اين روزها در خانههنرمندان سه نمايشگاه عكس برپا شده كه در هر سه مورد نامي هم از كاوه گلستان هست.
اولين نمايشگاه مربوط به دومين دوره جايزه عكس مطبوعاتي كاوه گلستان است كه از چند روز پيش افتتاح شده و فكر ميكنم امروز آخرين روزش باشد. اگر ساكن تهرانيد و تا الآن براي بازديد به آنجا نرفتهايد، بجنبيد كه دارد دير ميشود.
البته خيلي هم نگران نباشيد چون تقريباً همه عكسها رااينجا هم گذاشته اند.
نمايشگاه ديگر مربوط به عكس هاي مرحوم كاوه گلستان از سه موضوع روسپيان و كارگران و مجانين است كه بيست و هفت سال پيش در تالار عبيد دانشگاه تهران به نمايش در آمده بود و در آن زمان، بعد از دو روز از ادامه كار نمايشگاه جلوگيري كرده بودند وتا به امروزهيچ وقت ، كسي آنها را بر ديوار نمايشگاهي نديده است. الآن هم طبيعتاً به اقتضاي قوانين فعلي، خيلي از عكس ها را نتوانستهاند نشان بدهند.
يكي از اين عكس ها كه خيلي من را تحت تاثير قرار داد، تصوير بچه ي هشت نه ساله اي بود كه دستش را با تناب به پايين لوله شوفاژ بسته بودند. حالت نگاه آن بچه و طرز نشستنش من را ميخكوب كرده بود.
نمايشگاه سوم هم نمايشگاه مشترك كاوه گلستان و محمد فرنود از موضوع جنگ ايران و عراق است. اين نمايشگاه من را بسيار متاثر كرد. بهطوريكه در بازديد اولم، بعد از ديدنش ، مدتي سرگيجه داشتم و توي راهپله مراقب بودم كه زمين نخورم. امروز براي بار دوم آنجا بودم و متوجه شدم كه چند تا از خانمهاي بازديدكننده به دليل اينكه تحمل ديدن همه عكس ها را نداشتند از گالري خارج شدند. اين نشان ميدهد كه اين عكسها تا چه حد قوي و تاثير گذارند. البته ناگفته نماند كه ديدن بعضي از عكسها واقعاً هم دل ميخواهد. مثلاً عكسي كه در آن خانم امدادگري را ميبينيم كه بچه سه چهارسالهاي را به دست گرفته در حاليكه... [ از ادامه دادن شرح تصوير منصرف شدم . ترجيح ميدهم اينجايش را سانسور كنم] . بگذريم. در حال نوشتن مطلبي در مورد اين نمايشگاه هستم كه اگر چيز قابل اعتنايي از كار درآمد،لينكش را اينجا ميگذارم.
اما راجع به جايزه گلستان:
اگر مايل باشيد ميتوانيد گزارش نمايشگاه را در اينجا بخوانيد. در اين نمايشگاه ، عكس هاي مطبوعاتي نزديك به صد عكاس به نمايش در آمده. داورهاي اين دوره، خانم هنگامه گلستان( عكاس ، و نيز: همسر كاوه) آقاي حسن سربخشيان( عكاس آسوشيتدپرس و برگزيده جايزه دوره اول) آقاي دكتر يونس شكرخواه( استاد ارتباطات و روزنامه نگاري) خانم رخشان بني اعتماد( فيلمساز) ، آقاي كامران جبرئيلي (عكاس و دبير بخش عكس آسوشيتدپرس) و خانم جيهان عمار(عكاس و دبير بخش عكس فرانس پرس) بودند
Comments
Archives
يك،
دو،
سه،
...
هفت هزار و سيصد و پنج
...
چند لحظه پيش، زمين براي ده هزار و نهصد و پنجاه و هفتمين بار به دور خودش چرخيد
و من ، يك ميلياردمين بازدمم را انجام دادم.
روزها ميگذرند و ميگذرند .
و ما به دور خود ميچرخيم و ميچرخيم، همراه زمين.
كاش از اين همه گذشتن و چرخيدن سودي باشد و ثمري.
حتماً هست!
______________
گزارش فعاليت هاي كارخانه تخريب محيط آبچي-لوس به مناسبت سيامين سال تاسيس
... كارخانه تخريب محيط abchilus داراي لوسانس ايزو ده هزار و نهصدو پنجاه و هفت، مفتخر است كه از ابتداي تاسيس تا كنون ، نيم ميليارد حجم مكعب گاز اكسيژن را به كربن دي اكسايد تبديل كرده است.علاوه بر آن ، مطابق اساسنامه و در راستاي اهداف و فعاليت هاي از پيش تعيين شده، عمليات انهدام سي و سه تن مواد غذايي سالم را با موفقيت به انجام رسانده است كه اين ميزان تخريب، ميتواند نشانگر توانمندي بالاي اين كارخانه باشد.از ديگر فعاليت هاي عمده اين واحد توليدي ميتوان به توليد ده هزار ليتر آمونياك مايع و قريب ده تن پساب جامد اشاره كرد كه صد درصد اين توليدات به منظور رونق سيستمهاي مدرن فاضلاب شهري و غير شهري، روانه آن شده و به اين ترتيب موجبات رونق اين صنعت را نيز فراهم آورده است.
ويژگي برجسته ي كارخانجات نظير آبچيلوس، استفاده از نرم افزار« ديستراكشن ات فرست» وكاربرد سيستم هاي پيشرفتهي «توئني فور آورز» است به طوري كه آبچيلوس در تمام دوران فعاليت خود به صورت شبانه روز به كار اشتغال داشته است.طبق گزارش هاي منتشر شده توسط مركز محاسبات ايام، آبچيلوس تا كنون ده هزار و نهصد و پنجاه و هفت شبانه روز فعاليت پيوسته و بدون وقفه داشته است.
لازم به ذكر است بدليل موقعيت مكاني ِ اين واحد توليدي-تخريبي، آبچيلوس تا كنون در معرض آسيب هاي جدي قرار داشته كه از آن جمله ميتوان به انفجار هاي ناشي از نا امني ها و منازعات غرب آسيا و تصميمات بعضاً نادرست انجمن صنفي كارخانجات مخرب اشاره كرد كه خوشبختانه به لطف الهي ، مديريت هوشمند كارخانه توانسته است آن را از مخاطرات محفوظ و مصون بدارد.
________________
پي نوشت:
1)عنوان مطلب رو از اينجا قرض گرفتهام:
آهي كشيد غمزده پيري سپيد موي
افكند صبحگاه، در آيينه چون نگاه
در لابلاي موي چو كافور خويش ديد
يك تار مو سياه!
در ديدگان مضطربش اشك حلقه زد
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد
سي سال پيش نيز در آيينه ديده بود:
يك تار مو سپيد!
...
(فريدون مشيري)
)عكس رو از سايت نشنال جئوگرافيك برداشتهام. البته روي خود عكس هم نوشته شده ولي از باب محكم كاري اگه موس رو نگه داريد روي عكس ميبينيد كه اونجا هم نوشتهام. بنابراين عكس خودم نيست. اتفاقاً من هم اگه دستم بهاين بچه توپولي ميرسيد، همچين ميچلوندمش:)
3) از همه دوستان خوبم به خاطر پيام هاي تبريكتون سپاسگزارم
comments
---------------
كامنتهاي همه تون جالب و خوندني بود. بعضياش مثل «لنگ در هوا»ي آرمين گيله مرد يا كامنت اميد جنبه طنزآميز داشتن. بعضياي ديگه مثل گيسو و نرگس از دريچه قوانين اجتماعي يا حس و حال شخصي ديده بودند بعضيا هم مثل زيتون به كنايه ها توجه كرده بودن و شباهت لفظي و بصري سهپاي نظامي رو با نيروي نظامي سپاه دركنار هم ديده بودند و بقيه هم حدسهايي زده بودند يا در موردش سوال كرده بودند. به هر حال همه شون نشونه دقت نظرتون بودند. از همهتون ممنونم.
و اما جواب معماي عكس بالا:
اين يكي عكس هم از يه زاويه ي ديگه س و معماي پاي چهارم رو به شكلي واضحتر حل ميكنه
راستي، ايستگاه اتوبوس نسبت به پياده رو اختلاف سطح داشت و من بدون اينكه روي زمين دراز بكشم عكس رو انداختم.
camments
از من ميشنويد، شما هم يه سفر بريد كردستان و از نزديك ببينيد كه چه طبيعت زيبا و چه مردم بامحبتي داره. به من –درهردوباري كه به اونجا رفتهام- حسابي خوش گذشت. البته يكي از دلايل اين خوشگذشتگي ميتونه اين باشه كه ميزبان هاي خيلي خوبي داشتم. دليل ديگه ميتونه اين باشه كه من اصولاً از همه مسافرتهام لذت ميبرم. اما هرچقدر هم كه ميزبانم خوب بوده باشه و خودم هم داراي قابليت سفر خوش باش خواهانه[!] بوده باشم، باز هم نميشه منكر جاذبه هاي چشمگير كردستان شد.
به هر حال، همونطور كه متوجه شدهايد، روز هاي گذشته رو به مسافرت كردستان گذروندم. البته يه وقت فكر نكنيد كه هركي به كردستان سفر كنه الزاماً ميبايست يه زن كردي هم بستونه . اگه اينجور فكر كرده باشيد، بايد بدونيد كه عميقاً در اشتباهيد چون درواقع براي ستوندن يك زن كردي بايد بليت هندستون رو تهيه كنيد. شاعر ميفرمايد:
اتل متل توتوله
گاو حسن چهجوره
نه شير داره نه پستون[ در نسخه چاپ ارزروم اومده: نه شير داره نه سينه] [ نسخه چاپ بغداد : نه شير داره نه شيردون] [ در نسخه چاپ مسكو: نه سينه داره و نه رون]
شيرشو بردن هندستون [ در نسخه چاپ كلكته اومده: گاوشو بردن هندستون] [هندستون همون هندوستان خودمونه ]
يك زن كردي بستون [ در نسخه چاپ دهلي اومده: يه دوست كردي بستون!] [در واقع در كرد بودن فرد مورد نظر اختلافي نيست.حالا خدا كنه به خاطر كلمه « زن » ، اينجا رو فيلتر نكنن ]
اسمشو بذار عم قزي
دور كلاش قرمزي
...
خلاصه اينكه دنبال عمقزي نگرديد كه پيداش نميكنيد. شايد هم اين روزايي كه ما اونجا بوديم، كلاه لبه قرمزشو نپوشيده بوده و ما نشناختيمش.به هر حال در پايان سفر،پاهامونو برچيديم و برگشتيم به ولايت.
اينجا درياچه زريوار در نزديكي شهر مريوانه كه يه هتل چهار ستاره شيك و خيلي تميز هم در كنارش ساخته اند. درياچه زريوار يا زريبار، اينطور كه به ما گفتند، بزرگترين درياچه آب شيرين جهانه و منبع تامين آبش چشمه هايي هستند كه در كف درياچه وجود دارند. گفته ميشه كه در زير درياچه يك شهر باستاني بزرگ وجود داره.
كردستان در واقع منطقهاي باستاني با ميراث چند هزار ساله است. به عنوان نمونه كافيه كه بدونيم در نزديكي يكي از شهر هاي كردستان به اسم ديواندره ،غارهايي هست كه در اونجا آثار دوران نوسنگي و ماقبل اون وجود داره.
طبيعت بكر اورامانات يكي ديگه از مكان هاي ديدني كردستانه كه اگه به كردستان بريد و اونجا رو نبينيد، نيم عمرتون بر فناست.البته لازمه به عرض مباركتون برسونم كه اينجانب و دوست لبيك گوي خودم، در حال حاضر نيم عمرمون بر فنا شده.
شهر سنندج پر از مجسمه هاي زيباست. چيزي كه به ندرت در شهر هاي ايران ميشه ديد.
اين عكس و عكس پايين رو از توي آرشيوم درآوردم.
اين ، تنديس يك مرد كرده كه در ميداني به نام آزادي قرار داده شده.
فكر كنم بهتره بيش از اين توضيح ندم . اگه علاقمند باشيد ميتونيد در اينجا و اينجاو اينجا در مورد وضعيت جغرافيايي و سياسي و تاريخي و اجتماعي و ... كردستان، اطلاعات بيشتري پيدا كنيد.
_________
پي نوشت:
معماي پست قبل رو باعكسهاي جديدي كه همونجا اضافه كردهام،حل كردم. يه نگاه بهش بندازيد.
comments
چيزي كه توي اين ظرف هست اسمش نازخاتونه! يه چيزي مثل ترشيه كه براي درست كردنش به جاي سركه از آبغوره استفاده ميكنن. مال شمال كشوره و توش بادنجون كباب شده و سير و چيزاي ديگه هست. خيلي هم خوشمزهس.
دلتون آب شد؟ نشد؟ خب يه چيز ديگه هم ميگم كه باز دلتون آب شه. ماه گذشته نازخاتون اصفرنگي يه سر اومده بود ولايت و با هم ملاقاتي داشتيم. يك خانوم خوب و گل ودوست داشتني.
پي نوشت :
اصفهان + فرنگستان(ولايت فرانسه) = اصفرنگ يا اصفرنگستان ( در نسخه كلكته اصفرنجان هم گفته شده. به لهجه اصفوني ميشِه اصفرنجون)
_________________________
خوب اينطور كه معلومه، من نبودم و كلي اتفاق افتاده توي وبلاگ آباد!
ببينم چند تاي شما اين ترانه رو يادش ميآد؟
( با آهنگ بخونين)
مژده بدين كه خانوم ... پسر زاييده!
باران رحمت امروز... برما باريده!
بچه به اين توپولي... لب قرمزي، لپ گلي... دردونه و سوگلي ... هيچ كس نديده!
...
ترانه بالا مربوط به نوارقصه ي عليمردانخانه. بعد از مدتها كه نشنيده بودمش، دوست بسيار عزيزم الههباد ، در سفرش به ايران،برايم آورد. تقديم به مامان نيلوي عزيز و همسر عزيزش و آقا پسراي گلشون اميدوارم زندگي شون سرشار از موفقيت و شادماني باشه و هميشه سلامت و تندرست باشن.
الآن كه داشتم اينا رو مينوشتم يه نگاهي هم به وبلاگ اين يكي دوستمون انداختم ببينم مال اينا چي شد بالاخره؟ خبري چيزي؟ ديدم كه بعععله! حاجيه مظفره ي اينا هم قدم رنجه فرمودن. خيلي خيلي تبريك ميگم به خواهر تيلا كاكتوسي و جناب آقاي شوهرك!
______________________
حالا كه صحبت از تولد و اينجور چيزاس بايد به تولد وبلاگ سرزمين رويايي هم اشاره كنم. دوست بامحبت وبلاگآباد دروازه سرزمين روياييشو به روي ما باز كرده.يه تبريك صميمانه هم ميگم به شاهزاده سرزمين رويايي.
______________________
راستي اين آشپزباشي فكر نميكنه ما جماعت گشنه ميمونيم؟ شعله زير ديگو واسه چي پايين آورد؟
اِ اِ اِ چه خبره اينجا؟اين هم كه انگار جدي جدي نقطه رو گذاشت ته خط!
اي داد بيداد ...ناصر جان تازه بعد از نقطه ي ته خط، پاراگراف بعدي بايد شروع بشه.برو سرخط قربونت.
______________________
كوزه خانوم هم به سلامتي دكتراشو گرفت و شيرجه زد توي استخر پست دكترا . باعث افتخار روستاي بلاگ آباده و حسابي جاي تبريك داره.اميدوارم مدارج ترقي رو به راحتي طي كنه.
ميگم چه كار خوبي ميكنه كوزه خانوم كه شماره ميزنه بالاي هر پستش. خوشم اومد. من هم بايد همين كارو بكنم.
______________________
خوب يه خواهش هم از آقا يا خانوم پينگي!
مطلب امروزم تموم شد ميتوني برام پينگش كني؟ آ قربون دستت. ببين فقط يه بار اين كار بكنيا:)
Comments
امروز از دوستی شنیدم که وبلاگ آبچینوس چند بار پینگ شده در حاليكه من این كارو نکرده بودم.
در واقع اصلا این روز ها فرصت و امکان رسیدگی به وبلاگم رو ندارم و حسابي از دنیای اینترنت دور افتادهام. فکر میکنم حداقل تا یک هفتهی ديگه هم اوضاع به همین شکل باشه.
در حیرتم که پینگ کردن وبلاگ دیگران چه لذتی می تونه داشته باشه.بنابراين از اون شخصي که زنگ اینجا رو میزنه و جیم میشه خواهش میکنم ديگه اينكارو نكنه.
به هر حال متاسفم که دوستان عزیزم به خاطر این موضوع به زحمت افتادند
نکتهی دیگه اینکه متاسفانه آفلاينهام همهشون پريدند و غيب شدند.اگه كسي از شما توی هفتهی گذشته برام آفلاین گذاشته و پیغامش مهم بوده لطفاً دوباره برام بفرسته ياایمیل کنه. مرسی.
ارادتمند- رضا
Comments
___________________
نمايشگاه عكس هشت سال با خاتمي
به مناسبت پايان رياست جمهوري خاتمي ،نمايشگاه عكسي با عنوان« 8 سال با خاتمي »در مجموعه فرهنگي تاريخي نياوران برپا ميشود. نمايشگاه، امروز در ساعت پنج بعد از ظهر افتتاح ميشود و عكاسان شركت كننده در نمايشگاه هم در آنجا حاضر خواهند بود . هماهنگي و مديريت اجرايي اين نمايشگاه را هم دوست خوبم احمد رضا به عهده داره.
شركت كنندگان در اين نمايشگاه عبارتند از: مهدي فرهمند، سعيد فرجي، محمد توكلي، حجت اله سپهوند، محمد رضا اميري، حميد فروتن، علي رفيعي، مهدي قاسمي، علي رضا برادران، حسن قائدي، ساتيار امامي، حسن سربخشيان، بهروز مهري، وحيد سالمي، راهب هماوندي، محمد رضا علي مردي، محمد بابايي، محمد برنو، حميد بازگشا، حميد ادب زاده ، اصغر آهار ، مرتضي موسوي ، سحر حبيبي رضايي ، حامد بديعي ، شهاب نوري ، محمد حسين نيكو پور ، سامان اقوامي ، نسترن فلاح ، حامد فرج اله ، منصوره معتمدي ، حامد نوري ، مسلم عباسي ، سيد حميد هاشمي ، احسان رافتي ، محمد افندي ، محمود نوروزي ، فرج صمدي ، موسي كوره اي ، امير خلوصي ، علي آقا ربيع ، حامد جعفرنژاد ، مهدي نادعلي ، علي فريدوني ، حميد ادب زاده ، عربعلي هاشمي ،محمد رضا علي مددي ، سيد مهدي مير افضلي ،حمد بابايي ، احمد جلاليان، محمد خيرخواه ، مجيد سعيدي ، مجتبي تكين ، سجاد صفري ، بابك برزويه ،آذين زنجاني ، برزي و احمد رضا شجاعي.
نمايشگاه عكس 8 سال با خاتمي- وبلاگ حامد نوري
46 عكاس با يكصد عكس خاتمي در كاخ نياوران - وبلاگ حامد نوري
افتتاح نمايشگاه عكس هشت سال با خاتمي - گزارش تصويري ايسنا
_____________________________________
هشت سال با خاتمی از نگاه دوربين عکاسان خبری- (گزارش بيبيسي از نمايشگاه)
عكس هاي نمايشگاه-آلبوم 1
عكس هاي نمايشگاه-آلبوم 2
عكس هاي نمايشگاه-آلبوم 3
عكس هاي نمايشگاه-آلبوم 4
نيم نگاهي به نمايشگاه عكس "هشت سال با خاتمي " - عكس هاي ايرنا
____________________________________________
دستنوشته خاتمي در دفتر يادبود نمايشگاه - وبلاگ محمد خيرخواه
سلام آقاي رييس جمهور! - وبلاگ سامان اقوامي
خاتمي آمد-وبلاگ ساتيار امامي
بوسه پدرانه خاتمي - وبلاگ حسن سربخشيان
ياد کاوه توسط خاتمی - وبلاگ حسن سربخشيان
يك روز با خاتمي - وبلاگ امير خلوصي
بازديد خاتمي از نمايشگاه/ گزارش تصويري1- خبرگزاري ايلنا
بازديد خاتمي از نمايشگاه/ گزارش تصويري2- خبرگزاري ايلنا
بازديد خاتمي از نمايشگاه/ گزارش تصويري3- خبرگزاري ايلنا
خاتمي و عكس هايش/ گزارش تصويري1- خبرگزاري ايسنا
خاتمي و عكس هايش/ گزارش تصويري2- خبرگزاري ايسنا
خاتمي و عكس هايش/ گزارش تصويري3- خبرگزاري ايسنا
خاتمي و عكس هايش/ گزارش تصويري4- خبرگزاري ايسنا
بازديد خاتمي از نمايشگاه/گزارش تصويري 1- خبرگزاري فارس
بازديد خاتمي از نمايشگاه/ گزارش تصويري1- خبرگزاري مهر
بازديد خاتمي از نمايشگاه/ گزارش تصويري2- خبرگزاري مهر
گزارش ايسنا ، نمايشگاه عكس "هشت سال با خاتمي" با حدود 100 قطعه عكس با همت بخشهاي عكس خبرگزاري ايلنا، ايسنا، ايرنا، فارس، مهر و با مشاركت عكاسان خبري رسانههاي كشور در دوره رياستجمهوري خاتمي در تالار آبي مجموعه كاخهاي نياوران برپا شد.
خاتمي كه يك روز پس از پايان دوره رياستجمهورياش به همراه دو فرزند خود در اين نمايشگاه حضور يافته بود، ضمن بازديد از نمايشگاه در جمع خبرنگاران و خانوادههايشان كه براي بازديد به اين نمايشگاه آمده بودند حضور يافت و ضمن پاسخ به ابراز احساساتشان با آنها عكس يادگاري گرفت.
وي در بيان احساسش از اينكه خود او موضوع عكسهاست گفت كه در قبال اين محبت احساس شرمساري ميكند و در عين حال اظهار داشت كه اين عكسها لحظاتي از تاريخ را ثبت كردهاند.
گزارش ايرنا
گزارش تصويري ايرنا
نمايشگاه عکس هشت سال با خاتمی و بازتابها- عكاسي دات كام
- - - -
حكايت اول: در باب مراسم بوس كنون و خاتمي و جورج بوش و...
هفته پيش كه خاتمي براي بازديد از نمايشگاه عكساي خودش به كاخ نياوران اومده بود، اين خانومه، در حاليكه دختركوچولوشو بغل كرده بود،اومد پيش آقاي خاتمي كه باهاش عكس يادگاري بگيره.من و دوستم احمدرضا(كه مسؤول برگزاري نمايشگابود) چند متر اونور تر مشغول صحبت بوديم كه يه مرتبه صداي شليك خنده حاضرين، توجهمون رو جلب كرد.فرصت نشد همون موقع بفهميم حكايت چي بوده اما شب، وقتي داشتيم خونه برميگشتيم ، سامان اقوامي توي ماشين ما بود و تعريف ميكرد كه خاتمي ميخواسته بچه رو ببوسه اما هركاري ميكرد بچههه رضايت نميداد.تشويقهاي مامانش هم كارساز نبود و خاتمي هم طفلك مثل اون عكس پست قبل، همينجور منتظر مونده بود كه ببينه بالاخره اين بچه كي ميخواد از خر شيطون پايين بياد.خانومه هم كه ديگه داشت از دست بچه ش كلافه ميشد در حالي كه دستپاچه شده بود، رو به دخترش گفت
« مامان جون! بوس بده مامان! اين خاتميهها! رييس جمهور! مثل جورج بوش!» :))
جمعيت منفجر شد از خنده و خود خاتمي كه شديداً ميخنديد، سوژه عكس محمد خيرخواه ، عكاس خبرگزاري ايلنا شد
____________________
حكايت دوم: در باب سرگرميهاي من و قرهقوروت و بچههاي محله و...
بعضي وقتا آدم با دلايل الكي ياد خاطراتش ميوفته. من هم امروز يه همچين بلايي سرم اومده. پس اين يكي رو هم گوش كنيد:
وقتي كوچيكتر بودم، همراه با قرهقوروت، محض تفريح و روي حساب عشق و علاقه ،يه مجله ميساختيم به اسم «اطلاعات ورزشي» كه تيراژش يك نسخه بود و خوانندههاش هم بچههاي محلهمون بودند.
اتفاقاً خيلي هم پرطرفداربود و هميشه بعد از كامل شدن هر شماره، يه چند روزي توي محل دست به دست ميگشت تا دوباره به دست خودمون برسه.
من و قرهقوروت كه اونوقت ها دانش آموزهاي پونزده شونزده ساله اي بوديم، تمام سعيمون رو ميكرديم كه مجلهمون از حيث ظاهر و محتوا به زعم خودمون بهترين كيفيت رو داشته باشه.
بايد ميديديد كه با چه شور و اشتياقي مسابقه فوتبال مثلاً آلمان و شوروي رو نگاه ميكرديم و گزارششو مينوشتيم و اين خيلي برامون مهم بود كه در كوتاهترين زمان به دست خواننده هامون برسونيم
دو سه نسخه از اون مجله هارو هنوز هم داريم كه مربوط به بهار سال هفتاد و يك و ويژه نامه هاي جام ملتهاي اروپاست. اينطور كه توي اولين ِاونها نوشتهايم، قبل از اون هم چند شماره مجله ساخته بوديم كه البته چيزي از اون موقع باقي نمونده.
پي نوشت:
__________________
خواهر آبچينوسه، يه كامنت گذاشت و خاطرات بيشتري رو زنده كرد براي من. بخوننين ببينين چه كارها كه نميكرديم :)
توضيح اينكه من و آبچينوسه و قره قوروت،اختلاف سني مون يكي دو ساله و بعضيامون از بعضياي ديگهمون بزرگتر و كوچيكتريم!!
coments
اين روز ها ما مردم آنقدر گرفتاريم كه گاهي يادمان مي رود موضوعات ساده ي دور و برمان هم ميتوانند حكايت هاي شيريني باشند كه پيچ و خم هاي سخت زندگي را از يادمان ببرند.بنابراين جاي تقدير دارد كه نوشي ، با همه ي گرفتاري هايش مي نشيند و حكايت هاي تلخ و شيرين كودكانش را به بياني روان، برايمان تعريف ميكند.شايد ديدگاه ما را هم نسبت به دور و اطرافمان تلطيف كند.
ديروز در نمايشگاه كتاب ،يك جلد از كتاب نوشي و جوجه هايش را خريدم و نهصد و نود و نه تاي ديگرش را هم گذاشتم براي اينكه ديگران بخرند( قابل توجه آنهايي كه درتهران هستند)همان ديشب هم نگاهي به آن انداختم و چند تا نكته به نظرم رسيد كه اينجا مي نويسم.
اولاً تبريك ميگويم به نوشي عزيز بابت چاپ شدن كتابش. انشا الله جايزه ادبي يلدا هم نصيبشان شود.
ديگر اينكه قيمت كتاب خيلي مناسب است.اندازه ي پول دوسه تا روزنامه است.البته توي نمايشگاه با بيست درصد تخفيف يعني چهارصد تومان به فروش ميرسيد و اگر يك حساب سرانگشتي بكنيم ، ته آن چيزي براي ناشر يا مولف باقي نخواهد ماند! واضح است كه نويسنده و ناشر ، قصد انتفاع مادي نداشته اند.
نكته مثبت ديگر كتاب ، به نظرم طراحي جلدآن است كه به نظر من خيلي دلنشين است .
كوتاه بودن قصه ها و بيان ساده ي آنها و ملموس بودنشان، نا خود آگاه در ذهن آدم تصوير سازي ميكند. كارتون هاي زيباي داخل كتاب هم به اين امر كمك ميكند. حيف است كه نامي از تصوير گر كتاب در شناسنامه آن نيامده است.
البته شناسنامه ي كتاب ، ايراد ديگري هم دارد. در صفحه شناسنامه ،دوبار به غلط به جاي اسم كوچك نويسنده اسم ديگري تايپ شده. البته چندان چيز مهمي نيست مهم روي جلد است كه درست نوشته شده.
نكته ديگر اينكه تصور ميكنم كتاب به يك مقدمه يا پيش گفتار نياز داشت تا خواننده براي ورود به مطلب آمادگي بيشتري داشته باشد. توضيح كوتاهي براي معرفي شخصيت هاي داستانك ها داده ميشد ويا اشاره اي به روند توليد اين كتاب و عوامل پديد آورنده آن ميشد. چيزي شبيه همان مطالبي كه نوشي در اين پستش نوشته. طبيعتاً بايد فكر آنهايي را كه با اينترنت سر و كار ندارند يا وبلاگ نميخوانند و نوشي را هم از قبل نميشناسند كرده باشيم .حتي اين موضوع شايد با نوشتن يك يادداشت كوچك در پشت جلد كتاب حل بشود. چيزي مثل اينكه: «اين كتاب شامل حكايت هاي شيرين زندگي دو كودك خردسال است كه...چنين و چنان... » و از اين قبيل.
نكته ي ديگري كه به نظرم ميرسد در باره ي تصوير هاي كتاب است. چقدر خوب ميشد نوشي عزيز به شيوه كتاب هاي سيلوراستاين هر دو صفحه ي روبروي هم را به يك قصه و يك كارتون اختصاص ميداد. اينطوري جذابيت و لطافت بصري بيشتري هم پيدا ميكرد.البته كتاب هم كمي حجيم تر ميشد و صد البته هزينه هاي انتشارش هم كمي بيشتر ميشد. اما خوب ، با همين فرم فعليش هم اشكال كوچكي دارد، و آن اينكه گاهي تصوير مربوط به يك داستان ، دوسه صفحه ي بعد از آن آمده. مثلاً قصه ي دكتر و دمكني يا مامان شكمو و يا خيلي از داستانهاي ديگر. اين به نظرم كمي بهم ريختگي ايجاد كرده كه بهتر بود رفع ميشد. البته حدس ميزنم كه مشكل به نرم افزار صفحه بندي آن مربوط باشد.
در كل بايد بگويم به نظرمن كتاب نوشي و جوجه هايش بايد به گونه اي باشد كه مستقل از وبلاگ نوشي و صرف نظر از شناخت بلاگر ها نسبت به ايشان قابل بررسي و توجه باشد. براي نوشي عزيز آرزوي تندرستي و پيروزي در كار ها ميكنم.
-----------------------------
پي نوشت:
اين نوشته صرفاً يك بررسي گذرا است و شكي نيست ايرادهاي جزئي اي كه در انتهاي مطلب ذكر كرده ام( البته اگر بشود اسمش را ايراد گذاشت) ،چيزي از ارزش كتاب كم نمي كند. كما اينكه ممكن است در آن موارد هم يك كارشناس ، نظر متفاوتي نسبت به من داشته باشد. تصور ميكنم انتشار كتاب« نوشي و جوجه هايش» ، يك رويداد مثبت است و صحبت كردن در مورد آن مي تواند مفيد باشد