خيابان عباس آباد- تقاطع مدرس
Archives
----------------------------------------------
آوراي عزيز دعوت كرده كه بنويسم اگه نامرئي بودم چه كارهايي ميكردم؟
بنده هم لبيك گويان اطاعت امر ميكنم كه آورا ، پروردگار طوفانها و الاهه باد هاست و وقتي يك نسيم دلپذير از آنسوي آبهاي جنوب به سرزمين آبچينوس بوزد بايد شكر كرد كه كاترينا نبوده است :)
راستش اول كه بهش فكر كردم ديدم اگه قرار بود نامرئي بشم هيچ كار خاصي به نظرم نمي رسه و با خودم گفتم در اونصورت احتمالاً خيلي زود برميگردم به همون دنياي مرئي. اما بعد كه يه خورده بيشتر فكر كردم ديدم خيلي از ما آدما در روابطمون با همديگه سعي مي كنيم كارايي بكنيم كه اگه مردم نمي ديدنمون نمي كرديم. از لباس پوشيدنمون گرفته تا حرف زدن و خيلي چيزاي ديگه، طوريكه اگه يه روزخودمونو بررسي كنيم مي بينيم شصت و دو و سه دهم درصد از كارها مون توي اون روز دقيقاً به خاطر حضور ديگران بوده. خيليامون به همين دليل رياكاران قهاري شده ايم كه اگه نامريي بوديم نمي شديم. اين شد كه جدي تر با خودم فكر كردم كه واقعاً اگه نامرئي بودم و كسي منو نمي ديد چه كارهايي رو نمي كردم كه الآن از روي اجبار انجام مي دم وچه كارهايي رو انجام مي دادم كه الآن به خاطر مرئي بودن نمي تونم.
به نظر من دوتا دليل وجود داره كه بخواهيم نامرئي بشيم:
اول اينكه ديگران نتونن متوجه كاراي ما بشن.
دوم اينكه ما بتونيم متوجه كارهاي ديگران بشيم.
من در مورد خودم به اين نتيجه رسيدم كه اگه نامرئي بودم احتمالاً از اين فرصت براي وقتاي عكس گرفتنم استفاده مي كردم و يكي از مشكلات عكاسي رو حل مي كردم. يعني بدون اينكه لازم باشه از كسي اجازه بگيرم و يا نگران رعايت كردن پابند هاي غيرمنطقي عرفي و قانوني باشم (كه در عكاسي هميشه وجود دارند)، سعي مي كردم عكس هايي كه تا بحال امكانش رو نداشته ام بگيرم. مثلاً خيلي وقتها شده توي خيابون به خاطر اينكه يك خانمي هم در كادر دوربين ديده مي شده از عكس گرفتن منصرف شده ام كه مبادا به ايشان بر بخورد. اساساً توي كشور ما براي عكاسي هاي اجتماعي و مستند، بالاي هشتاد و نه و سه دهم درصد آدما يا جاهايي كه براي محكم كاري و رعايت اخلاق و ادب محترمانه ازشون خواهش مي كنيم اجازه بدهند عكس بگيريم، جواب منفي مي دهند و چاره اي نمي مونه جز اينكه قايمكي عكس بگيريم. عكاسي از محل هاي عمومي هم كه كلاً دردسر دارد. مخصوصاً توي ايران كه ملت اساساً بي اعتمادند نسبت به دوربين. يادمه يه بار براي عكس گرفتن از اين سوژه چند ساعت وقت و انرژي گذاشتم تا بالاخره اجازه دادند عكس بگيرم. از اين دست اتفاقات خيلي زياد برايم پيش اومده و دلايل مختلف اجتماعي داره و شهر و بيابان هم نمي شناسد. مثلاً يه بار ديگه داشتم از يه دشت وسيع كه در دوردست ها در دامنه كوهها و در كنار يك رود، چادرهاي كوچ نشين ها ديده ميشد عكس مي گرفتم كه ديدم از پشت سر چند مرد روستايي سنگ پران و فحش گويان به استقبالم آمدند كه «آهااااي تو داري از زنهاي ما فيلم مي گيري؟ »
بنابراين من اگر نامريي بودم بهترين استفاده رو در عكاسي مي كردم.چون نامرئي بودن كمك مي كنه كه آدم در موقعيت هايي كه تا بحال نمي تونسته باشه حضور پيدا كنه و عكس بگيره. مثلاً عكاسي از مشاغل و عكاسي ازآدمهاي مختلف... ، فكرشو بكنيد در اونصورت چه سوژه هايي مي شه پيدا كرد!
بنده خدا زهرا كاظمي هم اگه اون موقع كه داشت عكس مي گرفت نامرئي مي بود، ديگه كسي نمي ديدش كه بعداً به خاطر عكس گرفتنش به زندان بيفته و بعد هم بطور كلي نامرئي بشه.
اما خارج از بحث عكاسي آنچه مسلمه، اگه نامرئي بودم اصلاً دور و بر فضولي كردن و سر از كار ملت در اوردن نمي رفتم. همين حالاش هم كه مرئي ام و سيبيل چخماقي و اين حرفا، اگه كسي بخواد اطلاعات اضافي راجع به مسايل شخصي كس ديگه يي بهم بده اصلاً اعصابشو ندارم. مگر اينكه واقعاً توي زندگيم تاثير بذاره يا طرف يه شخصيت عمومي يي داشته باشه يا خودش بهم بگه يا اتفاقي فهميده باشم. اگه نه اصلاً علاقه يي ندارم به اينجور دونستن ها. خيلي هم پاك و مبرا نيستم البته. اما اغلب همينجورم كه گفتم.دوستاني كه از نزديك مي شناسندم مي دونند. يه چيز ديگه هم اينكه اگه ميخواستم يه وظيفه اجتماعي براي خودم قائل باشم و كار مثبتي بكنم، سعي مي كردم از فرصت نامريي بودن خودم براي بي اثر كردن كاراي ديگراني كه يقين داشتم دارن ناحق مي كنن استفاده كنم و يا جلوي بعضي از خلافها و جرمهايي كه اطلاع داشتم يا جلوي چشمم اتفاق ميافتادند رو ميگرفتم.مثلاً طرف اگه مي خواست مواد بفروشه از دستش ميقاپيدم و از بين مي بردم يا خيلي كاراي مشابه ديگه .
به هر حال هرچي بيشتر فكر ميكنم ليست كارهايي كه در صورت نامريي بودن انجام مي دادم طولاني تر مي شه بنابراين بهتره همينجا متوقفش كنم.
اما سنت بازي هاي وبلاگي يادم نرفته و همينجا از همه دوستاي عزيزم دعوت مي كنم اگه علاقمند هستند، توي وبلاگشون بنويسند كه اگه نامريي بودند چه كارهايي مي كردند؟ خبر هم بدن كه ما هم بخونيم.
پا نوشت:
1- يه وقت فكر نكنيد آمارهايي كه نوشته ام از خودم در آورده ام، همه شون مال زاگبي و گالوپ و ايناس.وقتي همه آمار مي دن چرا ما نديم؟
2- راستي توي محل زندگي شما هم از اين تابلوهاي تبليغاتي كه از «مردم عادي» دعوت مي كنه «همكاران نامرئي» باشند وجود داره؟
مطلب زير رو چند روز پيش براي همايون عزيز فرستاده بودم كه دروبلاگ آزادنويس منتشر بشه كه البته منتشر شد اما بدليل فيلترشدگي ( يه چيزي تو مايه هاي ذات الريه)، در اينجا هم ميذارمش كه شما خوانندگان( يا شايدم بينندگان) آبچينوس، حالشو ببريد
***********************
من پيشنهاد ميكنم واسه خاطر سال نوآوری و شكوفايی هم كه شده يه بار توی مهمونیهای تولد و دور هم نشستنهاتون دست به كار جديدی بزنيد و با مراجعه به سنت های اصيل خودمون به جای كالباس و سوسيس و سالاد و پاستا و اينجور چيزهای معمولی يا در كنار اونا يه ظرف سمبوسه هم بذاريد تا ببينيد چطور همه رقبا رو از صحنه بيرون ميكنه اين سمبوسه! مخصوصأ كه لازمه هم در موقع درست كردن و هم در موقع خوردنش نوار بندری با صداي بلند بذاريد تا تمام سلولای بدنتون درک درستی از سمبوسه بدست بيارن و خلاصه ملت بی اختيار مهمونی رو بتركونند و يه جا بند نباشند.
حالا ياد ميدم سمبوسه واقعی چه جوری درست میشه كه انگشتاتونم باهاش بخوريد و بدونيد اينی كه شما امروز بلد میشيد تومنی صنار با اون سيب زمينیهای خام بی مزهای كه توی خيابونا به اسم سمبوسه میفروشن فرق داره.
اولش بايد يك كيلو سيب زمينی بگيريد و خوب بشوريد و بدون اينكه پوستشو بكنيد بپزيد. بعد كه پخته شد پوستش خيلی راحت با دست جدا میشه. در نهايت بايد اونا رو ريز خرد كنيد.
حالا اين ظرفو بذاريد كنار و بريد سراغ پيازها.
دوتا پياز اندازه متوسط رو ريز ريز يا رنده كنيد و بعد توی يه ماهيتابه بزرگ تفتشون بديد. بعد يه مقدار روغن و سيصد گرم گوشت گوساله بدون چربی چرخ كرده به پيازها اضافه كنيد و يه مقدار نمک و فلفل قرمز هم بهش بزنيد.
در حاليكه همه اين مواد رو با هم مخلوط كرديد و داريد سرخ میكنيد، يك قاشق غذاخوری رب گوجه هم اضافه كنيد و بعد كه همه مواد سرخ شدند، سيب زمينیهايی رو كه كنار گذاشته بوديد بهشون اضافه كنيد.
موقعی كه سيب زمينیها رو اضافه میكنيد بايد بلافاصله سبزی جعفری هم اضافه كنيد. جعفریها بايد قبلأ شسته و خرد شده باشند و براي اين حجم از مواد كه توی ماهيتابه هست حد اقل به اندازه دو پيمانه جعفری خرد شده لازمه.
پيمانه من ليوان معموليه كه حجمش اندازه دويست و پنجاه گرم آبه. همزمان يه مقدار تمرهندی هم بايد اضافه كنيد. تمر هندی رو بايد قبلأ با آب رقيق كرده باشيد و بعد از جدا كردن هستهها از صافی گذرونده باشيد.
بعضیها البته تمر هندی نمیذارن توی سمبوسه. واضحه كه اشتباه میكنن. حداقلش اينه كه سمبوسه ساخت اينجانب بايد تمر هندی داشته باشه.
نكتهای كه بايد توجه كنيد اينه كه جعفریها نبايد سرخ بشن. سيب زمينیها هم همينطور. پس مراقبشون باشيد و بلافاصله بعد از اينكه مخلوط رو خوب هم زديد شعله رو خاموش كنيد. حالا يه كم بچشيد و اگه احساس كرديد نمک يا فلفلش اندازه نيست، بهش اضافه كنيد.
ما خودمون به اينجاش كه مي رسه فلفلشو خيلي زياد مي كنيم كه البته ضرر داره و ممكنه خيلیها دوست نداشته باشند.
حالا برويد سراغ نانها.
نان مورد نياز ما نان لواشه. اين روزها در تهران نان لواش رو بصورت برش خورده مثل چند تا كاغذ آ-چهار بسته بندی میكنند و توی دريانیهای همه محلات میفروشند كه برای كار ما مناسبتره ولی نان لواش معمولی يا تافتونهای ماشينی هم خوبه. فقط يه خورده بايد توی صف بايستيد كه ديگه اينو كاريش نمیشه كرد.
البته اين بسته نانی كه توی عكس میبينيد يه كم كج و معوجه و دور ريزش زياده. تازه بعد كه بازش كردم ديدم با همه مجوزهايی كه روش چاپ كرده توش پر از نانهای نصفه يا سوراخ و يا خميره و عملأ به دردم نخورد.
به هر حال،
يه قيچی تميز برداريد و نوارهايی به طول تقريبی ده در بيست و پنج سانتيمتر از نانها جدا كنيد. بعد با اين نوارهای مستطيل شكل قيفهای مثلثی شكل درست كنيد. توی عكس پايين كه ببينيد متوجه ميشيد چطور درست شده. با اين حال توضيح دقيقش رو هم میگم ولی اگه حوصله رياضيات و مثلثات نداريد يا توضيح من نامفهومه نگران نباشيد (عكسها اغلب گوياتر از متنها هستند).
برای ساختن قيف مثلثی، يه گوشهی نوار نان را بصورت مثلث تا بزنيد طوريكه ضلع كوچک نوار روی ضلع بزرگ اون بخوابه. بعد مثلث بوجود اومده رو روی اون ضلعش كه داخل باريكه مستطيلی نان اومده و گوشهاش رو با دست نگه داشتهايم بخوابونيد تا ضلع ديگهی اون (يعنی ضلع تا خوردهی بسته)، روی اون يكی ضلع بزرگهی نوار بخوابه و يه جيب درست بشه. حالا يه بار ديگه همين كار رو ادامه بديد تا قيفتون كامل بشه. يعنی باز هم روی ضلعی از مثلث كه به داخل باريكه مستطيلی شكل نان آمده بخوابونيد و تا بزنيد. حالا يه قيف به شكل مثلث داريد كه دو ضلع اون بسته هستند و يك ضلع باز اون رو به بالا است و اضافهی باريكه مستطيلی شكل نان، در كنار همين در ِ باز قيف هست.
حالا داخل قيف رو با مواد سمبوسه پر كنيد. (عرض كنم خدمتتون كه اين دستايی كه میبينيد توی عكسها صد البته دستهای بنده نيستند. من در واقع دوربين دستمه و ايشون هم يك خواهر محترمي هستند كه لابد دستاشو خوب شسته و ناخنهايشان هم تميز است انشا الله. حالا باز خوبه كه انگشتاشو نكرده تو جوهر والا بنده بسيار بسيار دلخور میشدم از اين معصيت عظماء).
بعد گوشههای نوار نان رو داخل جيب فرو كنيد تا موقع سرخ كردن مواد از توش بيرون نريزه. من بعضیها رو ديدهام كه اين كارو نمیكنند و بجاش فقط رويش میخوابونند كه من خودم اونجوری رو دوست ندارم و فكر میكنم كارشون ناقصه.
حالا فقط مونده كه يه ماهيتابه برداريد و با يه مقدار روغن سمبوسهها رو سرخ كنيد.
اين هم سمبوسه حاضر و آماده فرد اعلي كه اين جانب به اتفاق جمع كثيری از خوزستانیهای مقيم مركز زديم تو رگ و جای همه رو خالي كرديم ...
اينا همهشون سمبوسه خوردن و ديگه هيچي حاليشون نيست.
البته من برای جلوگيری از اشاعه فساد و فحشا اين عكس رو يه مقدار با الگوهای مجاز منطبق كردم و شما هم مطمئن باشيد كه دختر حاجي الماس توی اين مجلس حضور نداره و اين آقايون هم در حال حركات موزون نيستند بلكه دارند ورزش میكنند كه برای سلامتی خيلی خوبه. شما هم هميشه ورزش كنيد. گو اينكه سمبوسه را كه ميل بفرماييد و موسيقی سنتی بندری هم كه گذاشته باشيد خود بخود ورزشكار میشيد.
حالا يه ابتكار من درآوردی ديگه:
از اونجايي كه آشپزی و شيرينی پزی بيشتر از اينكه به فرمول و رياضی وابسته باشه به ذوق و خلاقيت آدم بستگی داره من يه كار جديد كردم ببينم چی از توش در مياد كه حالا عكسش هم گذاشتهام اينجا.
ماجرا اين بود كه من داشتم فكر میكردم با اين اوضاع نان لواشهايی كه نصفش خميره و نصفش سوراخ و سوخته است چه كار كنم كه يه جايگزينی براش داشته باشم. بنابراين با يه مقدار آرد و آب و روغن خمير درست كردم و مواد سمبوسه رو توی برشهای كوچيكی از اون ريختم و گلولههای كوچيكی درست كردم و بعد سرخ كردم. نتيجه بد نشد ولی ديدم به دردسرش نمي ارزه و البته بين خودمون باشه مزهاش هم به خوبی اون قبليها نبود. من البته با تمر هندی و فلفل يه سس مندرآوردی هم درست كردم و كنارش گذاشتم كه خيلی خوشمزهاش كرد.
خب ديگه كلاس تئوری تموم شد. يالا بجنبيد كه واحدهای عملیتون رو هم بتونيد پاس كنيد.
« مهمانان عزيز! لطفاً اجازه بفرماييد، دوست من آقاي عزت الله انتظامي مي خواهند چند كلمهاي با شما صحبت كنند»
شهرام ناظري استاد محبوب موسيقي و آواز كه هنگام اجراي كنسرتش در نياوران اين كلمات را به زبان راند، حاضران را شگفتزده كرد. كمي بعد عزت الله انتظامي روي سكو رفت و از مجرمي سخن گفت كه در زمان نوجواني در يك درگيري خياباني كسي را كشته بود. گفت كه او پس از سپري كردن چند سال در زندان هماكنون به سن «قانوني» رسيده و در انتظار «اعدام» است. انتظامي از پادرمياني چند تن ازهنرمندان براي دعوت خانواده مقتول به «عفو» سخن گفت كه همگي ناكام بودند. در اينجا او ميانجي ميشود تا شايد توفيقي بدست آيد. به منزل مقتول مي رود و ساعتها تلاش ميكند اما او نيز موفقيتي بدست نميآورد تا اينكه در نهايت وقتي كار به واپسين ساعات نيمه شب مي كشد ميگويد:«من سن و سالي گذرانده ام و ديگر توانايي سابق را ندارم و شبها خيلي زود مي خوابم. عليرغم اينكه هيچ نسبتي هم با جوان زنداني ندارم اما اين موضوع انقدر اهميت داشته است كه چند شب است نخوابيده ام و حالا هم كه ساعت سه نيمه شب است كماكان پيش شماهستم » انتظامي به آنها يادآوري مي كند:« شما مي دانيد كه در اينگونه دعوا هاي خياباني هميشه احتمال هست كه در يك اتفاق ساده جاي قاتل و مقتول عوض شود. در اين ماجرا هم ميدانيد كه قاتل فرزندتان براي كشتن او به آن محل نرفته و قصد قبلي براي قتل نداشت، ولي حالا او - اگرچه به سزاي جرمش- اما « با نيت ما و به تصميم ما» كشته خواهد شد. براي همين از شما خواهش مي كنم كه فرصت بازگشت به زندگي و اصلاح به او بدهيد»
چنين به نظر مي رسد كه اين كلمات تا حدي مؤثر بودهاند زيرا به هنگام رفتن، مادر مي گويد: « انشا الله امشب راحت خواهيد خوابيد.»
عزت الله انتظامي در كنار شهرام ناظري با مردم سخن مي گويد
انتظامي گفت:« اكنون فكر مي كنيم تا حدودي موفق شده ايم اولياي دم را به دريافت خونبها راضي كنيم و ادامه داد:« متاسفانه مشكل اين است كه خانوادهي زنداني هيچ توانايي مالي ندارند. من هم خودم يك بازنشسته ام با حقوق ناچيز بازنشستگي. اما به اعتبار شناختي كه شما مردم مهربان از من داريد از شما مي خواهم تا همگي به اين جوان ياري كنيم و بعد از چند سال حبس و انتظار مرگ، اميد زندگي دوباره به او ببخشيم »
دراين لحظه كسي از ميان مردم بلند شد و گفت:« اين مبلغ چقدر است؟ » انتظامي جواب داد كه گويا مبلغ قانوني ديه در حدود چهل و هفت يا پنجاه ميليون تومان است اما احتمالاً مبلغ بيشتري بايد جمع آوري شود تا رضايت خانواده مقتول جلب شود. مرد خيرخواه گفت كه همه مبلغ قانوني را او پرداخت مي كند. اين اقدام غير منتظره همه حاضرين را به تشويق و تحسين واداشت و عزت الله انتظامي هم با خوشحالي از ثمره اين تلاشش .از آن نيكمرد سپيد موي تشكر كرد. به هنگام پايين آمدن از سكو، مرد مهربان به نزد انتظامي رفت و با او گفتگو كرد
ماجرا در اينجا به پايان رسيد و كنسرت به جريان عادي خود ادامه داد.
---------------------------------------
آنچه در كنسرت شهرام ناظري گذشت، گوشه اي از دل بزرگ و مهربان عزت الله انتظامي را نشان مي دهد وبه ما يادآوري مي كند كه وظيفه اجتماعي يك هنرمند محبوب چيست. چنين شخصي هيچگاه نسبت به جامعه و انسانها بي تفاوت نيست. آنچه او و همكارانش بي دريغ انجام داده اند مسؤوليتپذيريشان را نشان ميدهد و انساندوستيشان را به ما مي نماياند. حركتي كه آنها انجام مي دهند به هيچ روي نفي حقوق و رد آلام و آسيبي كه به خانواده مقتول رسيده است، نيست بلكه از ديد من يك حركت خداپسندانه و يك نگاه كلي تر به جامعه و يك حركت مسؤولانه است.
بايد يادآوري كنم كه عزت الله انتظامي اكنون هشتاد و چهارساله است. سرد و گرم روزگار چشيده و به اعتبار فرهنگ سنتي ما حكم ريش سفيدي دارد.
افزون بر اين او هنرمند است و محبوب. از آن دست انسانهايي است كه همه ستايشش مي كنند. دوسال پيش سازمان جهاني يونسكو به خاطر يك عمر فعاليت انتظامي طي مراسم افتخار آميزي درمقر خود در پاريس از او تقدير كرد. انتظامي در آن مراسم گفته بود:« اگر نيت يكساله داريد گندم بكاريد و اگر نيت ده ساله، درخت. اما اگر نيت صد ساله داريد بايد آدم تربيت كنيد» . و ادامه داده بود كه سينما آدم تربيت مي كند و در آخر هم امضا كرده بود كه « من عزتم. عرت يد الله. بچه سنگلج»
من اما اينجا بايد اضافه كنم كه« او عزت است؛ عزت و افتخار جامعه ايران و بچه خاك پاك زمين.»
---------------------------------------
از ماجراي آن شب كه بگذريم دو نكته باقي مي ماند.
اول اينكه چگونه مي شود اين خشونت روز افزون را از جامغه ايران زدود؟ همه ما شاهديم كه همه روزه كوچكترين برخوردي ميان دو عابر كه در پياده راهي از كنار هم مي گذرند يا كوچكترين تصادف دو ماشين كه از سر سهل انگاري راننده اي بوجود مي آيد در كسري از ثانيه به بزرگترين دعواي ممكن تبديل مي شود. همين دعوا ها گاهي نتايج جبران ناپذير به بار مي آورند.
دوم اينكه چگونه مي شود اين فرهنگ را در ميان لايه اي از مردم تسري داد كه خواهان هيچ مرگي از طريق قانون و دستور نباشند؟ حد اقل در مورد انسانهايي كه جرمشان را در زمان كودكي و زماني كه هنوز شخصييتشان بطور كامل شكل نگرفته و عملاً كودك يا نوجوان محسوب مي شده اند مرتكب شده اند و همينطور حداقل در مورد بزرگسالاني كه عميقاً از كرده خود نادم و پشيمانند. من اينها را البته در باره كساني مي گويم كه قتلي مرتكب شده اند و منظورم هم اين نيست كه هيچگونه مجازاتي نشوند بلكه مرادم صرفاً اعدام و قصاص و اين قبيل مجازاتهاست. اين هم واضح است كه در مقابل ساير جرايم كه اصلاً جاي بحث ندارد كه اعدام به هيچ روي شايسته يك جامعه سالم متمدن نيست.مي دانم كه اين مساله محل مناقشه شديد است و ممكن است خيلي ها بگويند كه حكم شرعي هست و آيا اگر خودت جاي فلان بودي و بهمان چه مي كردي؟ مي دانم. اما اين را هم مي دانم كه بالاخره ما افراد جامعه هم بايد از يك جايي يك تكاني به افكارمان بدهيم. يك حساب ساده كه بكنيم از اخباري كه مي شنويم از اينجا و آنجا روشن مي شود كه با وجود مجازاتهايي كه ما داريم ميزان جرايم در كشور ما كمتر است يا مثلاً در كشور هاي اسكانديناوي كه مجازاتهايشان اينگونه نيست؟ جايي خوانده بودم كه استقبال از اين نوع مرگ هاي دستوري گريختن يك جامعه است از پذيرش مسؤوليتهايي كه در قبال تربيت فرزندانشان داشته است.
به هر حال اينجور چيزها كه البته در تخصص من هم نيست، بايد به صورت ريشه اي حل شوند و طبيعتاً هر وقت به صورت يك فرهنگ و يك خواست عمومي تبديل شد خود به خود قوانين هم تغيير خواهند يافت
---------------------------------------
خبر تكميلي 1:
اميد نيوز
عزت الله انتظامي به دليل تلاش براي جلب رضايت خانواده مقتول به همراه پرويز پرستويي و كيومرث پوراحمد به دادگاه احضار شدند. حساب بانكي كه به اين امر اختصاص يافته بود مسدود شد
شاملو بازپرس شعبه اول دادسراي امور جنايي تهران در گفتوگو با خبرنگاران درباره احضاريه گفته است «اين افراد با ايجاد يك شماره حساب جمعي قصد در تلطيف احساسات عمومي را داشته تا مردم تحت تأثير قرار گرفته و براي يك مجرم و قاتل جاني ملاحظه به خرج دهند در صورتي كه اين فرد قاتل بوده و حكمش برابر قانون قصاص است. »
شاملو افزود: يك روزنامه صبح در حركتي با چاپ مطلبي در خصوص ابراز همدلي و حمايت روزنامهنگاران و بازيگران از يك قاتل جاني اقدام به ايجاد يك شماره حساب به نام اين 3 بازيگر كرده در حالي كه اين امر غير قانوني بوده و به همين دليل حكم مسدود شدن اين حساب صادر شده است.
وي ادامه داد: «بهنودشجاعي» فردي كه روزنامهها و برخي از بازيگران به اشتباه از وي در حال حمايت هستند، فردي است كه از روي عمد مرتكب قتل شده كه به پرونده وي نيز رسيدگي شده و به قصاص محكوم شده است.
شاملو در خصوص اين موضوع كه آيا خانواده مقتول از بهنود تقاضاي ديه كردهاند، گفت: خانواده مقتول در تمام مراحل رسيدگي به پرونده تقاضاي اجراي حكم قصاص را داشتهاند و حاضر به هيچگونه گذشتي نيستند.
متن كامل
---------------------------------------
خبر تكميلي 2:
راديو زمانه
آقای عزتالله انتظامی، هنرمند سرشناس سینمای ایران در این زمینه میگوید:
بازپرس گفته که اینها راضی نبودند و ما بیخودی اینکار را کردیم. همچنین گفتند که حساب را مسدود خواهند کرد.
اما آنجا که برویم، مطالبی داریم که به آنها خواهیم گفت. خواهیم گفت که ما سرخود این کار را نکردیم، ما رفتیم آنجا (خانواده مقتول) موافقت کردند و قرار شد که یک مبلغ سنگینی را دیه بگیرند.
ما هم یک چنین کاری کردیم که یک کسی را از مرگ نجات بدهیم و به نظر من هیچ جای کار ما، غیرقانونی نیست.
شما در کجا این موافقت را از ایشان گرفتید؟
آقای پرستویی و من و آقای پوراحمد رفتیم منزل آنها و آنها موافقت کردند که این کار را ما انجام بدهیم و ما این کار را کردیم.
آنها گفتند که ما او را میبخشیم و در قبال آن یک دیهای میخواهیم. ما هم قضیه را دنبال کردیم و حسابی باز کردیم. مردم هم پولی را در این حساب ریختند. مقدارش البته زیاد نیست.
ما تصمیم داشتیم که بقیهی آن را هم یکجوری فراهم کنیم و به آنها بدهیم و اینها موافقتشان را اعلام کنند. چون باید حتماً پدر رضایت بدهد.
آن شبی که من با آنها صحبت میکردم، موافقت کردند. ما چند نفر بودیم که به آنجا رفتیم؛ آقای پرستویی، من و آقای امیرشهاب رضویان.
یک آقای روحانی هم بود که دایی خانم بود، ایشان هم بودند، شوهرشان هم بودند و تا تقریبا سه بعد از نیمهشب آنجا بودیم و موافقت کردند و ما هم اقدامی کردیم که یک پولی جمع کنیم، بدهیم که آن پسر اعدام نشود.
من نه اطلاعات قضایی دارم و نه میدانم چه بگویم. این عین واقعیتی است که بر ما گذشته است.
متن كامل
---------------------------------------
پي نوشت:
1- مثل اينكه اين دفعه لحن نوشته ام خيلي جدي شد: )
2-- تداركات اين كنسرت شهرام ناظري ضعيف . تك ماده هم شاملش نميشه. حيف از اين موجود خوش صداي نازنين نباشه كه تو يه همچون شرايطي بخونه؟ اون بنر بكگراند رو ببينيد! حتي نتونسته اند خوب فيكسش كنند كه اينقدر چروك نباشه
3- كيفيت عكس البته پايينه. چون با يه دوربين كوچيك و از فاصله خيلي دور و در تاريكي شب گرفته شده.
4- از خواهر محترم سركار خانوم سحر، به خاطر اينكه در شرايط كاملاً نا متعادل وسط كوه و دره و بيابون و در ماشين در حال حركت با زحمت و مشقت فراوان و بصورت كاملاً آنلاين عكساشو رو در اختيارم گذاشت حسابي ممنونم . شماره حسابت گفتي چي بود؟ : )
5- بالاغيرتاً اگه عكسهاي اين اينجا رو جايي استفاده مي كنيد يه ندا بديد. دستكاري و روتوش هم نكنيد لطفاً. ذكر منبع هم كه چي؟ همه با هم بگيد.... بعله... واجبه