1)
خيلي ممنون. خيلي ممنون.جا داره كه در اينجا از همه شمايي كه «قبول زحمت» كرديد و تشريفتون را برداشتيد آورديد اينجا تشكر كنم
عرض به حضور انور شما كه به افتخار تعداد زيادي از وبلاگر هاي محترم كه غالباً از طبقه اناث هستند و در اين ماه متولد شده اند ( البته خيلياشون هم در ماه هاي ديگه و كلاً در طول سال متولد شده اند كه خب در نوع خودش شگفتيه). خلاصه عرض ميكردم كه به افتخار همه شون و با الهام از اشعار حكيم فقير الشعراء سنگاپوري يه ترانه ي بندري سروده ام كه تقديم ميكنم به همه ي شما دوستاي گلم. اميدوارم كه خوشتون بياد( سوووووت)بايد خدمتتون عرض كنم كه اين ترانه اي كه ميخونم، از كاراي خوب دوست عزيزم «استاد مسلم عرصه فرهنگ و موسيقي» ممد سيبيلو هست كه... ( سوت...كف...دست... اوووه )
خيلي ممنون. خيلي ممنون.جا داره ... جاداره ( سووووت) جاداره كه همينجا از همه كسايي كه در ساختن اين سرود كمك كردند خصوصاً حاج آقا ده بالا زاده مديركل محترم تشكر كنم. به افتخارشون........ ( سووووت)
اسم ترانه هست: خواهران محترم اهل شهرستان آبادان متاسفانه كمي كم تحمل شده اند.
( صداي دلم ديمبو + ني انبون + تمپو + ... )
دختر عبوداني بي قراره
عاشق شده و خبر نه داره اوووووووه ي
از كوي دلوم تو گذر كن
سري بر بالا مارو نظر كن اوووووووه ي
مو سوختوم مو برشتوم كه ديشو نومه نوشتوم
آي تاكسي بيا حالا شوفر برو مال انديمشكوم
ترجمه لاتين ( براي خارجيا):
Dokhtar aboudani Bi gharareh
Ashegh shodevo khabar nedareh ( uVeeey )
Az kuye delom to gozar kon
Sari bar baalaa maaro nazar kon ( uVeeeey)
Momomo Mo sokhtom Mo Bereshtom ke Dishow Numeh neveshtom
Ay Taxi bia Shoufer boro mal andimeshkom
به دوستاي خوبم حسين، ركسانا، پرنيان، مريم، انار و حسين كه اين روز ها و ماهها تولدشون بوده تبريك ميگم. كنسرت هم كه براتون لايو اجرا كردم برين خوش باشين
مهموني تموم شد حالا بريم كادوها رو باز كنيم.
-------------------------------------------------------------------
2)
من وظيفه ملی وبلاگی خودم ميدونم که گاهی وقتا در شناسوندن بعضی از وبلاگای گمنام به شماها کمکی کرده باشم.بنابراين امروز يکی از اونا رو معرفی ميکنم. البته اين وبلاگی که ميخوام بهتون معرفی کنم، يه چند سالي ميشه كه هرروز آپدیت ميشه ولي خب همينجور مهجور مونده و حيفه خلاصه. راستش من خيلي دلم می سوزه وقتی می بينم پای هر مطلبش فقط هفتاد هشتاد تا کامنت مياد. با خودم فکر ميکنم اگه ما اين کارو نکنيم پس کی بکنه؟ بالاخره از نظر هيت هم كه باشه ، كمك من ضروريه. تازه شم يه نفر چند روز پيش نامه نوشته و بهم گفته «استاد»! خواسته «تبادل لينك» هم بكنيم. بعله چي خيال كردين؟ «استاد»!
زياد دردسرتون ندم. اسمش هست: من و ام اس! نويسنده ش هم يک نيکو خواهريه به اسم سركار خانوم ويولت خانوم.
عکس نويسنده شو نشونتون ميدم تا بيشتر باهاش آشنا بشيد.
البته من مجبور شدم يه کوچولو توي عكس دست ببرم. چون متاسفانه يه كم حجابش اشكال داشت و مجبور شدم چادر سرش كنم. براي همين هم قيچی انداختم به جون يكي از عكساي نادر داوودي و يه پارچه چادری کامل ازش بريدم. می بينين تورو خدا؟ آخه من نمي فهمم دختر بايد اينجوري باشه؟ هي ميگم آخه خواهرای من! حجاب بايد کامل باشه باز می بينی اين روسريا يه سانت افتاده عقب. اصلاً تو که ناخنتو زدی تو جوهر ميدوني نتيجه بد حجابي چيه؟
نتيجه بد حجابي
اگه نتونستين بخونينش. عب نداره. خودم ميخونم براتون. اصلاً من براي همين اينجام.براي اينكه ارشاد كنم شمارو. بالاخره وبلاگي گفتن. «استاد» ي گفتن.
خب كجا بوديم؟ اهان داشتم ارشاد مي كردم. اون شب داشتم با سرعت از سر خیابون يخچال عبور مي كردم كه چشمم خورد به يه چيزی . خيلي تاريك بود. تنم لرزيد.صدا هاي عجيبي ميومد. بعدً فهميدم مال بوق ماشين پشتيه بود چون وقتي از كنارم گذشت ديدم « بسته اي از كلمات فارسي »رو هديه كرد. حروم خور و بي غيرتشو فهميدم. گفت حروم لقمه. گفتم آهاي حرف دهنتو بفهم! منظورم اين بود كه حرفاي جاهاي ديگه شو اشكال نداره كه نفهمه. ولي خب حرف دهنشو بايد مي فهميد ديگه. مهم بود.اصلاً هرچي دوست داشت. خلاصه ديدم كه نه مثل اينكه حرف حساب حاليش نيست. اومدم ترمز دستي بكشم كه چشمم خورد به شعار روي ديوار. نوشته بود: بد حجابي نشانه حرام خوري است. لقمه حرام و بي غيرتي و حرام... ( بقيه شو نتونستم بخونم) فهميدم طرف داشته نوشته هاي روي ديوارو ميخونده و من اشتباهاً فكر مي كردم داره توهين ميكنه در حاليكه اينها نه تنها توهين نبودن بلكه توصيه هاي اخلاقي مفيدي هم بودند كه دونستنش براي همه لازمه. اين شد كه دوربينو از توي «كيسه» در آوردمو يه دستي عكس گرفتم. اونم چي؟ يه چشي! تازه شم ماشين هم مي روندم. آقا پليسه هم بود.
شاعر در اين مورد ميگه: شبا كه ما ميخوابيم، آقا پليسه بيداره. اون دنبال شكاره. با دزدا خوب مي جنگه. ما پليسو دوس داريم بش احترام ميذاريم.
من هم به احترام آقا پليسه، مث يه شهروند خوب جامعه آبمعدني دوربينو كنار گذاشتمو بي خيال عكس شدم. اما چه كنم كه در حال جمع كردن دوربين دستم خورد به دكمه شاتر. خدايا منو ببخش.
ای وای از مطلب دور افتادم. عکس نويسنده اون وبلاگو ميخواستم نشون بدم.
بعله. اين خواهر ويولته که صحبتشو کردم.يكي دو روز پيش هم تولدش بوده و ايشالا مباركش باد،
يه دوربين عکاسی هم کادو گرفته و از اين به بعد بايد منتظر عکسای آبچينوسي ايشون هم باشيم. من همينجا سند شِش دونگ آبچينوسو به نامشون می زنم تا لا اقل يه نفر چراغ اينجا رو روشن نگه داره!
3)
قره قوروت رو از دست ندين اين دفعه ش حسابي ترشه.
comments